یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

سلام

 

سلام بر تو ای مونس جان و تن من! 

هر چه دادم بر باد تو ماندی باز در وطن من! 

اصل به گمراهی و جهلش ندادم هرگز! 

گر که بودست عمری به بطالت ثمن من! 

.

.

.

(یک اثر قدیمی هست که دلم خواست مجددا منتشر کنم)

 

سلام بر تو ای مونس جان و تن من! 

هر چه دادم بر باد تو ماندی باز در وطن من! 

اصل به گمراهی و جهلش ندادم هرگز! 

گر که بودست عمری به بطالت ثمن من! 

یار وفا دار کجایی که ببینی چه شدست جان مرا! 

جانی که بودی به روزی عقیق ، از یمن من! 

آنقدر کشیدم همه عمر دردو الم هیچ مپرس! 

کاین درد بسوزد همه سبزه ، به دشت و دمن من!  

در عجبم کاو که مرا بر ره صالح می خواند! 

چون است که صعب است بر ره یاسمن من! 

سخن کوتاه کنم کاین درد نهفتن باید! 

آنگه که بخود آیم گویم شرح فراق من ، در منِ من!


یار بی یار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد