یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

روشنی صبح !

بگذار که در شاخه ی این صبح دل آویز 

بنشینم و از عشق سرودی بسرایم  

آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال 

پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم

.

.

.

  بگذار که در شاخه ی این صبح دل آویز 

بنشینم و از عشق سرودی بسرایم  

آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال 

پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم 

**********

خورشید از آن دور از آن قله پر برف  

آغوش کند باز همه مهر همه ناز 

سیمرغ طلایی پرو بالیست که چون من 

از لانه برون آمد و دارد سر پرواز 

 *********

پرواز بدانجا که نشاط است و امید است 

پرواز بدانجا که سرود است و سرور است 

آنجا که سرا پای تو در روشنی صبح 

رویای شرابیست که در جام بلور است 

 *********

آنجا که سحر گونه ی گلگون تو در خواب 

از بوسه ی خورشید چو بر گرفت گل،ناز است 

آنجا که من از هر روزن اختر شبگرد  

چشمم به تماشای تمنای تو باز است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد