از دل پرخون بلبل کی خبر دارد بهار
هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار
از قماش پیرهن، غافل ز یوسف گشته اند
.
.
.
هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار
از قماش پیرهن، غافل ز یوسف گشته اند
شکوه ها از مردم کوته نظر دارد بهار
خواب آسایش کجا آید به چشم سیمتن
همچو بوی گل، عزیزی در سفر دارد بهار
از برای موشگافان در رگ هر سنبلی
معنی پیچیده چون موی کمر دارد بهار
هر زبان سبزه او ترجمان دیگری است
از خمیر خاکیان، یکسر خبر دارد بهار
ناله بلبل کجا از خواب بیدارش کند
بالش نرمی که از گل، زیر سر دارد بهار
بسکه می نالد ز شوق عالم بالا به خود
خاک را نزدیک شد از جای بر دارد بهار
صائب تبریزی