موسم وصل تو شد باز دلم هراسان است
فقیر است و بی چیز،کعبه اش خراسان است!
همه عمر در پی تو پوییدست و لیک!
مپندار کاین فراق از برایش آسان است!
.
.
.
موسم وصل تو شد باز دلم هراسان است
فقیر است و بی چیز،کعبه اش خراسان است!
همه عمر در پی تو پوییدست و لیک!
مپندار کاین فراق از برایش آسان است!
آمدی گوشه چشمی نظری انداختی!
وه چه زیبا نگاه و نکو چشم خرامان است!
منع نظر بازی و چشم پوشیدن چون می شود؟
از آن چون منی که هماره مشغول این حرامان است!
همچو آب بر آتش دل گشته ای در این مقال!
از داغ آب و آتش همچو مرغ غزل خوان است!
مرا متنعم از نگاه عشق آلوده ات ساخته ای!
دلم،همو که دایم ز بار غمت شکسته استخوان است!
نوای ساز تو مجنون سازدم همی!
چه کنم گوش دلم ز نای ناله گونت پریشان است!
ملامتم نکنید ای جانان که در کارزار عاشقی!
مقصر نیم،هر چه باشد و هست از ایشان است!
یار بی یار
عالی بود. زیارت قبول
با سلام و سپاس