یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

آب و اتش

موسم وصل تو شد باز دلم هراسان است

 

فقیر است و بی چیز،کعبه اش خراسان است!

 

همه عمر در پی تو پوییدست و لیک!

 

مپندار کاین فراق از برایش آسان است!

.

.

.

 

 


موسم وصل تو شد باز دلم هراسان است

 

فقیر است و بی چیز،کعبه اش خراسان است!

 

همه عمر در پی تو پوییدست و لیک!

 

مپندار کاین فراق از برایش آسان است!

 

آمدی گوشه چشمی نظری انداختی!

 

وه چه زیبا نگاه و نکو چشم خرامان است!

 

منع نظر بازی و چشم پوشیدن چون می شود؟

 

از آن چون منی که هماره مشغول این حرامان است!

 

همچو آب بر آتش دل گشته ای در این مقال!

 

از داغ آب و آتش همچو مرغ غزل خوان است!

 

مرا متنعم از نگاه عشق آلوده ات ساخته ای!

 

دلم،همو که دایم ز بار غمت شکسته استخوان است!

 

نوای ساز تو مجنون سازدم همی!

 

چه کنم گوش دلم ز نای ناله گونت پریشان است!

 

ملامتم نکنید ای جانان که در کارزار عاشقی!

 

مقصر نیم،هر چه باشد و هست از ایشان است!

 

یار بی یار

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سولماز دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:58 ب.ظ

عالی بود. زیارت قبول

با سلام و سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد