کمال جویم و رهم مسیر آدمیت است!
شمع محفل جانان من هجران زدست!
.
.
.
کمال جویم و رهم مسیر آدمیت است!
شمع محفل جانان من هجران زدست!
تنگ چشمی و تنگ نظری و جزمیت است!
به روزگاران چند عشق بازیها به کام!
چنان مست بودی که لازمه ی تهنیت است!
زمان به پیش و من به پس شدم چند!
چنان ز خود رهیدم که نیازم تربیت است!
آی عشق ز خود مران مرا که من!
جان دادم به رهش که باعث تسلیت است!
من نه از روز ازل کامل و وافی بودم!
جان جهان مایه ی عشقت ز آیه ی تمشیت است!
به سوز عشق مقدسم ساز و دست گیر!
که عشق تو به پاکی و صفا مایه ی تعزیت است!
یار بی یار