یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

شب بود


شب بود بیابون بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود

.

.

.



  شب بود بیابون بود زمستان بود

بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود

 

در پیش آن سیمین‌بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می‌بوسیدم بهرش از جان و دل
می‌بردمش با خود سوی منزل

 

طی شد ره دشوار، آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لب‌های چو قند، بر رویم زد لبخند
برد آن همه رنج و غم از یادم



ترانه سرا : ناصر رستگارنژاد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد