به فصل شکفتن مکن پرپرم
همه هستی من ز عشق تو شد
مزن تیشه بر ریشه و پیکرم
خیال رخت گشته رویای دل
شده غرق مهرت سر و پای دل
چو عاشق شدم خو شدم سوختم
دلم وا دلم وا دلم وای دلم
به جادوی چشم تو شیدا شدم
ز خود گم شدم در تو پیدا شدم
من آن قطره بودم که با موج عشق
در آغوش مهر تو دریا شدم
به دنبال خود در سراب فزون
کشیدی دلم را به دریای خون
تو رفتی و من مانده ام با غمت
گرفتار رنج و عذاب و جنون
کجا ماندی ای لیلی قصه ها
که مجنون شده کوهی از غصه ها
برو ای کبوتر به یارم بگو
فتادم ز پا بی وفا بی وفا
گل گریه روید ز چشم ترم
ندانی چه آورده ای بر سرم
فتاده به جانم غم روزگار
دلم گشته بازیچه ی انتظار
اسحق نور
خوشبختی رسیدن به خواستهها نیست،
بلکه لذت بردن از داشته هاست
بهترینها رو براتون آرزو می کنم به منم سر بزنین
98658