یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

نامهربان یار

چه سخت شوریدی بر من ای حریف!

من همانم،اینک گشته ام پیشت ضعیف!

چه تلخ است رسم این زمانه ای یار!

لگد میزندش هر کو گردد بی چیز و نحیف!

.

.

.


چه سخت شوریدی بر من ای حریف!

من همانم،اینک گشته ام پیشت ضعیف!

چه تلخ است رسم این زمانه ای یار!

لگد میزندش هر کو گردد بی چیز و نحیف!

ای یار مگر خبر از دل من نداشتی!

سخن از دل رانم،همان که بود روزی ظریف!

گلایه از که کنم،میوه ی عمرم یا یار جانی؟

آنکه بود روزی بسا پر مهر و لطیف!

من اما چه گویم گر کنون افتاده ام!

همه سعی بر آنم بود بمانم همه عمر شریف!

آری ای دوستان قصور از من است!

قصور بر الفت آن نامهربان یار الیف!

سخنم از سر سوز دل است ای جانان!

من که بودم همه عمر بر رهش سالک  حنیف!

سخن از قافیه برون برم یا نبرم؟

نمی دانم که گویم یا نگویم شرح این اراجیف!

یار بی یار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد