یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

از علی آموز اخلاص عمل

از علی آموز اخلاص عمل----شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت----زود شمشیری بر آورد و شتافت
.
.
.

  از علی آموز اخلاص عمل----شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت----زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی----افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه----سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی----کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل----وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی----از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست--تا چنان برقی نمود و باز جست
در شجاعت شیر ربانیستی-----در مروت خود کی داند کیستی
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای----شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد-----آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست----زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
راز بگشا ای علی مرتضی----ای پس سوء القضا حسن القضا
گفت من تیغ از پی حق می‌زنم-----بنده حقم نه مامور تنم
ما رمیت اذ رمیتم در حراب----من چو تیغم وان زننده آفتاب
من چو تیغم پر گهرهای وصال-----زنده گردانم نه کشته در قتال
جز به باد او نجنبد میل من-----نیست جز عشق احد سرخیل من
تیغ حلمم گردن خشمم زدست-----خشم حق بر من چو رحمت آمدست
بخل من لله عطا لله و بس-----جمله لله‌ام نیم من آن کس
بس کنم گر این سخن افزون شود---خود جگر چه بود که خارا خون شود
اندر آ کآزاد کردت فضل حق -----زانک رحمت داشت بر خشمش سبق
اندر آ اکنون که رستی از خطر ---- سنگ بودی کیمیا کردت گهر
ناامیدی را خدا گردن زدست -----چون گنه مانند طاعت آمدست
چون مبدل می‌کند او سیئات ----- طاعتی‌اش می‌کند رغم وشات
اندر آ من در گشادم مر ترا ----- تف زدی و تحفه دادم مر ترا
مر جفاگر را چنینها می‌دهم ----- پیش پای چپ چه سان سر می‌نهم

پس وفاگر را چه بخشم تو بدان ---- گنجها و ملکهای جاودان

مولانا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد