ز دو دیده خون فشانم،زغمت خون فشانم
چه کنم که هست این ها،گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر،چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ای گدایی
.
.
.
ز دو دیده خون فشانم،زغمت خون فشانم
چه کنم که هست این ها،گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر،چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ای گدایی
در گلستان چشمم،ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید،تو به چشم من در آیی
سر و برگ گل ندارم،ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این،به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را،تو عاشقم چرایی؟