یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

همه رفتند



از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند 
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست 
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو 
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست 
کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند

افسوس که افسانه سرایان همه خفند 
اندوه که اندوه گساران همه رفتند

فریاد که گنجینه طرازان معانی 
گنجینه نهادند به ماران همه رفتند

باد ایمنی ارزانی شیران شکاری 
کز شومی ما شیرشکاران همه رفتند

یک مرغ گرفتار درین گلشن ایران 
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

خون بار بهار از مژه در فرقت احباب 
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند 

ملک الشعرای بهار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد