آرام من ...
چون روشنی در دل تیرگی شبهای تار...
صبر و قرار...
جان به جانت بسته ام...
وابسته و ...
وارسته...
وابسته همچون سایه ات...
که هیچ دم یارای راندنم نخواهی داشت...
ماه آسمانی در شب های طوفانی...
من و این حیرانی...
سر و جانم بفدات...
که تنها تو میدانی...
جوشش هایم و جوشش هایت...
آن دم که چشمانت همچون چشمه ی امیدم...
جوشیدند و میجوشند و ...
میجوشانند چشمه چشمانم...
مرا بگیر و همچون شور غزل...
به آسمان ببر...
ای آرام من...
که تو دنیای منی...
و تمام منی...