-
آرام من...
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 19:08
آرام من ... چون روشنی در دل تیرگی شبهای تار... صبر و قرار... جان به جانت بسته ام... وابسته و ... وارسته... وابسته همچون سایه ات... که هیچ دم یارای راندنم نخواهی داشت... ماه آسمانی در شب های طوفانی... من و این حیرانی... سر و جانم بفدات... که تنها تو میدانی... جوشش هایم و جوشش هایت... آن دم که چشمانت همچون چشمه ی...
-
بپذیر...
سهشنبه 6 تیرماه سال 1402 06:03
دل اندیشه کند و ذهن احساس ، آن دم که گویی وارونه وار به سر می روم و جان عنقریب هبه ی یار نموده و به دنبال دلدار آنچنان هراسان می دوم که انگار نه انگار جانم از کف و به جانش ممزوج کنم همی. جان، بی جان او مرا چه به کار آید اگر که نتوانم وصال را در لحظه لحظه ممات و حیات متناوبم احساس کنم. احساسی ملموس... آری لمس کنم جانش...
-
این نوشته برای توست! به یاد توست!
یکشنبه 4 تیرماه سال 1402 04:20
خانه عناوین مطالب تماس با من یار بی یار مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید درباره من خدایا مرا آنی به حال خود وا مگذار! ادامه... دستهها دل نامه 95 مقال نامه 61 کتاب نامه 6 شعر نامه 232 عکس نامه 52 داستان نامه 43 جدیدترین یادداشتها همه سلام ای یار موفقیت غریب و قریب من پی چی میگشتم ؟!...
-
این نوشته برای توست! به یاد توست!
یکشنبه 4 تیرماه سال 1402 04:20
خانه عناوین مطالب تماس با من یار بی یار مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید درباره من خدایا مرا آنی به حال خود وا مگذار! ادامه... دستهها دل نامه 95 مقال نامه 61 کتاب نامه 6 شعر نامه 232 عکس نامه 52 داستان نامه 43 جدیدترین یادداشتها همه سلام ای یار موفقیت غریب و قریب من پی چی میگشتم ؟!...
-
سلام ای یار
جمعه 2 تیرماه سال 1402 00:06
سلام! سلام بر تو ای یار! آری منم! دوباره آمده ام! مرا افتاده است با تو چندی کار! آخر من بر تو بدهکارم بدهکار! گفتمت خموش! ننشستی! به یاد داری؟ گفتم خموش! دل نگسستی! به یاد داری؟ و من اما... و ما اما... چه فرقی دارد؟ بدهکار بدهکار است! چه بدانی! چه ندانی! اما دینم ادا کردن می خواهم! بدهی تسویه کردن می خواهم! و دلخوش...
-
موفقیت
جمعه 26 خردادماه سال 1402 19:00
برای موفقیت باید ذهن خودت را کنترل کنی. کنترل ذهن با دوری از افکار منفی آغاز می شود. اما نکته مهم این است که تو نمی توانی از بروز افکار منفی در ذهنت پیشگیری کنی. کافیست آنها را باور نکنی. #دکتر_محمد_یزدانی_خوئی #باور_مثبت #مثبت_اندیشی #ذهن_مثبت
-
غریب و قریب
دوشنبه 8 خردادماه سال 1402 16:13
آه از آن لحظه که قلم به جای جوهر ، عصاره ای تلخ از زهری را بر سطور جاری می سازد که نشان از تیرهای سهمگینی دارد که بر عمق جان فرود آمده است. چه کنم باید آن دمان که درد از همه ی جهات یکسان خوانده می شود و تو تنها در تنهایی خود در انبوهی از تن ها ، در حال تنها تر شدن هستی و آنچه که می تواند جان فزا باشد در این هنگامه ی...
-
من پی چی میگشتم ؟!
شنبه 19 فروردینماه سال 1402 15:56
من در آن آبادی پی چیزی گشتم پی یک دانه انگور و کمی رخصت یار پی نوری و یا ریگی خرد پی لبخندی ناب پی یک قهقههی تاخته بیرون ز حصار پی یک شادی اصل پی یک دانه آزادی پاک من در آن آبادی پی چی میگشتم...؟
-
از رنجهایت عبور کن
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1402 10:03
قربانی، قربانی تولید میکند آدمهایی که ما را رنج میدهند، خیلی اوقات رنج کشیده هایی هستند که از زخم های خودشان نتوانستند عبور کنند ...! تا زمانی که نتوانی از رنج های خود عبور کنی، همچنان رنجور و رنج رسان خواهی ماند.
-
آی عشق
شنبه 15 آذرماه سال 1399 01:41
آی عشق آی عشق همه گرمی جان ، قوت قلب از آن است که عشق مامن من شده است معراج غزل پناهگاهی گشته آی عشق آی عشق چهره ی آبیت پیداست و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی به فراخنای شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره ی سرخت پیداست زنگار ز رو رفته بر زدودن وَهن و دنجِ رهایی بر شوق حضور روشنی و شور بر آرامش آبی و سبزه ی برگچه بر...
-
می خواهم فریاد بلندی بکشم!
جمعه 18 مهرماه سال 1399 14:55
مشت میکوبم بر در پنجه میسایم بر پنجرهها من دچار خفقانم، خفقان من به تنگ آمدهام از همه چیز بگذارید هواری بزنم آی! با شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضایی میگردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد! من هوارم را سر خواهم داد! چاره درد مرا...
-
همه رفتند
جمعه 18 مهرماه سال 1399 14:54
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند افسوس که افسانه سرایان همه خفند اندوه که اندوه گساران...
-
دل را به مهرت وعده دادم
جمعه 12 آذرماه سال 1395 15:10
اگر چه عمری ای سیه مو چون موی تو آشفته ام درون سینه، قصه ی این آشفتگی بنهفته ام ز شرم عشق اگر به ره ببینمت . . . اگر چه عمری ای سیه مو چون موی تو آشفته ام درون سینه، قصه ی این آشفتگی بنهفته ام ز شرم عشق اگر به ره ببینمت ندانم ، چگونه از برابر تو بگذرم من نه می دهد دلم رضا که بگذرم ز عشقت نه طاقتی که در رخ تو بنگرم من...
-
لاف عشق
جمعه 12 شهریورماه سال 1395 14:12
مستی به لاف عشق وا اسفا پایدار نبود! من که سرّ عشق نیک دانسته بودم! چون است این عشق به میان پایدار نبود! . . . مستی به لاف عشق وا اسفا پایدار نبود! من که سرّ عشق نیک دانسته بودم! چون است این عشق به میان پایدار نبود! طواف حرم به مژگانش دادم و لیک! نصیبم حتی میکده ای بر من نگونسار نبود! محبتش به برگ گل دیدم ، اشکهایم...
-
یاری
جمعه 12 شهریورماه سال 1395 13:58
یاری را در چشم ز یار داشتم و وانگهی یار نبود و یارای یاریش نیز! ماندم ز یار برنجم یا هجر یار و آنچه مهجورش داشته! خواستم گفتگو در پیش گیرم که شاید فرجی! . . . یاری را در چشم ز یار داشتم و وانگهی یار نبود و یارای یاریش نیز! ماندم ز یار برنجم یا هجر یار و آنچه مهجورش داشته! خواستم گفتگو در پیش گیرم که شاید فرجی! اما...
-
مرغ شیدا
جمعه 12 شهریورماه سال 1395 13:55
در سکوتی ماتم افزا من کناری و مرغ شیدا با من دل خسته گوید . . . در سکوتی ماتم افزا من کناری و مرغ شیدا با من دل خسته گوید از چه بنشسته ای تو تنها عشق یاری در دل دارم می دهد هر دم آزارم شکوه ها در دل دارم می گریزم از رسوایی می ستیزم با تنهایی مرغ شیدا بیا بیا شاهد ناله حزینم شو با نوایی به روز و شب همصدای دل غمینم شو...
-
نگارا
جمعه 5 شهریورماه سال 1395 19:25
نگارا نگارا مرو از برم به فصل شکفتن مکن پرپرم همه هستی من ز عشق تو شد . . . نگارا نگارا مرو از برم به فصل شکفتن مکن پرپرم همه هستی من ز عشق تو شد مزن تیشه بر ریشه و پیکرم خیال رخت گشته رویای دل شده غرق مهرت سر و پای دل چو عاشق شدم خو شدم سوختم دلم وا دلم وا دلم وای دلم به جادوی چشم تو شیدا شدم ز خود گم شدم در تو پیدا...
-
دریغا
جمعه 5 شهریورماه سال 1395 10:21
ترسم که به پایان رسد عمر و تو نیایی از داغ جدایی جگرم سوخت کجایی بخت من سر گشته گره خورده به مویت . . . ترسم که به پایان رسد عمر و تو نیایی از داغ جدایی جگرم سوخت کجایی بخت من سر گشته گره خورده به مویت وقت است که دگر حلقه ی گیسو بگشایی من ماهی دلتنگ و چشمان تو دریاست زندانی دریای تو را نیست رهایی ما آینه گشتیم که...
-
خدایا!
شنبه 23 مردادماه سال 1395 01:48
خدایا! درود می فرستم بر تو که همواره در اوج الوهیت خویش بر من کبر نورزیدی! خدایا ! تو را دوست دارم،نه فقط برای اینکه بر من نعماتت را ارزانی داشته ای،که برای اینکه مرا پرورش دادی! خدایا! . . . خدایا! درود می فرستم بر تو که همواره در اوج الوهیت خویش بر من کبر نورزیدی! خدایا ! تو را دوست دارم،نه فقط برای اینکه بر من...
-
ز من مگذر
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1395 12:30
به زنهارت درآمد جان چاکر مرا در هجر بیزنهار مگذار . . . به زنهارت درآمد جان چاکر مرا در هجر بیزنهار مگذار طبیبی بلک تو عیسی وقتی مرو ما را چنین بیمار مگذار مرا گفتی که ما را یار غاری چنین تنها مرا در غار مگذار تو را اندک نماید هجر یک شب ز من پرس اندک و بسیار مگذار مینداز آتش اندک به سینه که نبود آتش اندک خوار مگذار...
-
گل پونه ها
سهشنبه 26 آبانماه سال 1394 18:38
گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت فردایی دگر شد . . . گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم افسرده ام دیوانه ام آزرده...
-
تنهایم
سهشنبه 26 آبانماه سال 1394 18:29
من مانده ام این گونه چرا تر است! سوز و گدازم خموش،ز چه اینگونه تر است! جانم به جانش بسته ام گویی! . . . من مانده ام این گونه چرا تر است! سوز و گدازم خموش،ز چه اینگونه تر است! جانم به جانش بسته ام گویی! این باره همچو وداع آخر است! دلم در پس ابر نگاهت ماند و لیک! جان دلم در هوای دیدنش پرپر است! ای یار ز چه ماندستم...
-
پایان عمر
جمعه 8 آبانماه سال 1394 22:38
ترسم که به پایان رسد عمر و تو نیایی از داغ جدایی جگرم سوخت کجایی ؟! بخت من سرگشته گره خورده به مویت . . . ترسم که به پایان رسد عمر و تو نیایی از داغ جدایی جگرم سوخت کجایی ؟! بخت من سرگشته گره خورده به مویت وقت است دگر حلقه ی گیسو بگشایی من ماهی دلتنگم و چشمان تو دریاست زندانی دریا توام نیست رهایی ما آینه گشتیم که...
-
سبز خیال انگیز
جمعه 8 آبانماه سال 1394 22:36
-
زیارت یار سبحان
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1394 22:20
گویند موسم زیارت یار سبحان آمده است ! گشاده در و روی،نظاره گر تجلی ایمان آمده است ! حاجیان ره کعبه که شمارگانتان بیش بود ! . . . گویند موسم زیارت یار سبحان آمده است ! گشاده در و روی،نظاره گر تجلی ایمان آمده است ! حاجیان ره کعبه که شمارگانتان بیش بود ! چشم گشایید که این یار به دیدن جان آمده است ! مال و منالتان فزونی...
-
آگاهی و خرد
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1394 01:44
بچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات... بچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی...
-
چه قدر به ارزشتان اضافه می شود؟
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 23:49
یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است. اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری,نعل اسب بسازید ارزش آن ... یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است. اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری,نعل اسب بسازید ارزش آن 10 دلار خواهد شد. چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم, بهای سوزن های ساخته شده به3285...
-
شهادت مولای متقیان بر مسلمانان تسلیت باد!
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 02:22
-
بیاد عروج هردونازنین
یکشنبه 31 خردادماه سال 1394 23:23
دلنوشته دکتر چمران بر مزار شریعتی این روحانینمایان، ما را به حربه تکفیر میکوبند! ای علی! همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم! ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!... خوش داشتم که وجود...
-
ﺍﺣﺴﺎس من ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺗﻮﺳﺖ
سهشنبه 19 خردادماه سال 1394 23:11
ﺧﯿﺮﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﭼﺸﻢِ ﺧﯿﺴﺖ ﺣﺴﺮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ، ﻧﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺩﻟﯿﻞِ ﮔُﻨﮓِ ﻋﺼﯿﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ،ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ . . . ﺧﯿﺮﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﭼﺸﻢِ ﺧﯿﺴﺖ ﺣﺴﺮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ، ﻧﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺩﻟﯿﻞِ ﮔُﻨﮓِ ﻋﺼﯿﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ،ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮ...