یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

غم عشق

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟   

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت  

 آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

.

.

.

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟   

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت  

 آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار 

  طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر 

  وه که با خرمن مجنون دل‌افگار چه کرد
ساقیا! جام مِی‌ام ده؛ که نگارنده غیب   

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی 

  کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت  

 یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد