یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه 

برو انجمن گشت بازارگاه‏

 همى بر خروشید و فریاد خواند 

جهان را سراسر سوى داد خواند  

.

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه 

برو انجمن گشت بازارگاه‏

 همى بر خروشید و فریاد خواند 

جهان را سراسر سوى داد خواند 

 از آن چرم کاهنگران پشت پاى  

بپوشند هنگام زخم دراى‏

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد

 همانگه ز بازار برخاست گرد

 خروشان همى رفت نیزه بدست

که اى نامداران یزدان پرست‏ 

کسى کو هواى فریدون کند

 دل از بند ضحاک بیرون کند 

شاهنامه فردوسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد