یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

در تمنای یار

خیال انگیزی و سبزی! 

و چه زیباست آن خیالی که در سبزی تو بر اذهان مستولی گشته!  

.

خیال انگیزی و سبزی! 

و چه زیباست آن خیالی که در سبزی تو بر اذهان مستولی گشته! 

یارا وصال تو تنها تمنای جان است و تو می دانی که جان مرا جان تو در بر خویش دارد و جز تو برایم هیچ آمالی نیست! 

حال که نبودنت را حس می کنم و می دانم که تو نیز از فراق من در عذابی به دنبال چاره ام! 

آری به دنبال چاره! 

و آیا جز این است که بر شوریدن بر درد فراق جز قیام بر وصال راهی نیست؟ 

آری مرا جز وصال تو درمانی نیست و من تنها به روزی می اندیشم که در برت گام بر جای اقدامت نهم!  

ای یار جانی حال که عشق تو بردلم حک شده و تو بهتر ازهر کسی توانستی این محبت بر من عرضه داری من نیز بر تو مدیونم و دین خویش لاجرم ادا خواهم کرد!  

هیچ می دانی چنان محبتت در دلم رسوخ کرده که دیگر به هیچ چیز دیگر نمی اندیشم؟ 

هیچ می دانی که مرا آنچنان شیفته ی صداقتت نموده ای که گویی در این جهان هیچ دروغی نیست؟ 

آیا می دانی که جمال زیبایت و چشمان گیرایت مرا به قدری مشعوف نموده که سخت ترین دردها را با آنان تسلی می بخشم؟ 

حال که همه ی اینها را می دانی ، خواهشی دارم! 

باش! 

فقط باش تا بتوانم وصلت را مهیا سازم! 

باش تا بتوانم بودنت را ببینم! 

و بر خود فرض دارم که دین آخر را نیز ادا کنم! 

یا حق و یا علی!

 یار بی یار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد