یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

جانا به نگاهی

جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن
وای ز چشمه دیدارت، وای زآتش رخسارت، وای زچشم افسونکارت
چسان مدهوشم من 

.

جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن
وای ز چشمه دیدارت، وای زآتش رخسارت، وای زچشم افسونکارت
چسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی به کجایی
بازا که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من ، آهی سوزانم من
چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن 



 رهی‌معیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد