چونست حال ِ بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان بر آمد فریاد بی قراری
گل نسبتی ندارد با روی دل فریبت
تو در میان گل ها چون گل میان خاری
.
.
.
چونست حال ِ بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان بر آمد فریاد بی قراری
گل نسبتی ندارد با روی دل فریبت
تو در میان گل ها چون گل میان خاری
« ای گنج نوش دارو بر خستگان گذر کن
مرحم به دست و مارا مجروح می گذاری »
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری