رو
سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک
من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
.
.
.
رو سر
بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من
خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم
و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی
بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من
گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین
ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم
و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب
دیده ما صد جای آسیا کن
خیره
کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ،
کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
بر شاه
خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد
روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی
است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من
چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در
خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست
اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر
اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق
این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
مولانا