یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

کلام!

سلام گویم همه تان را! 

سلام گویم روی گردان از بتان را! 

سلام گویم آنان را که چشم بر بستنی ها بسته اند و  دیدنی ها را سخت نظاره گرند! 

.

سلام گویم همه تان را! 

سلام گویم روی گردان از بتان را! 

سلام گویم آنان را که چشم بر بستنی ها بسته اند و  دیدنی ها را سخت نظاره گرند! 

سلامم را نثار یاران جان می کنم که سخت در اندیشه اند!  

و نه بر بتانی که جهان را در این جام لاغر یافته اند!

یارا چه می شود ما را؟! 

فاصله از کجا به کجاست؟ 

گریه ها را چگونه باید خواند؟ 

مستی ها را چگونه باید رواند؟ 

خوب من چگونه جان را ارزان می بینی؟ 

عجبا زین سرنوشت بدسرشت!

عجبا زین تیزچنگال بدسگال! 

سخن از دل میرانم بر کام قاصدکان می نهم!  

امیدی دارم و جز آن هیچ توشه ای در این ره پرنهیب ندارم!

چه کنم جان را!  

چه کنم داغ دل پرستوها را!  

چه کنم ترس و اظطراب پستو ها را!  

در بهار عمرم خزان را بهتر معنا کردند! 

چون است این قلم دل بر سطر جان هر چه می نگارد انگار نه انگار! 

چرا هیچ کوهی حتی کاه نما بر پشتم نمی ایستد؟  

چرا تنهایم؟ 

چرا با این همه دیدنی ها و نادیدنی ها تنهایم؟ 

چرا؟ 

چرا؟

یار بی یار

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد