برو ای دوست برو
ردپایت در این سینه من تا به ابد
همچو نگین میماند
بار اول که من ساده دل بی چرکین
دیدمت
.
.
.
برو ای دوست برو
ردپایت در این سینه من تا به ابد همچو
نگین میماند
بار اول که من ساده دل بی چرکین
دیدمت
گفته بودم که همان
کعبه بی همتایی
تو همان دهکده عشاقی
برو ای دوست برو
من حریفان به تو
ترجیح ندادم
اما
تو حریفان مرا یک شبه ارجح کردی
برو ای دوست برو
من
نخواهم که دگر بار محبت گیرم
همه خاطره ها این دل مسکین مرا کافی است
برو ای
دوست برو
رد پایت در این سینه من میماند
برو ای دوست
برو