یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

نشد یک لحظه از یادت جدا دل

نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل،آفرین دل،مرحبا دل
ز دستش یک دم آسایش ندارم
 نمی دانم چه باید کرد با دل

.

نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل،آفرین دل،مرحبا دل
ز دستش یک دم آسایش ندارم
 نمی دانم چه باید کرد با دل
 هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل؟!
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
 فلاکت دل،مصیبت دل،بلا دل
از این دل داد من بستان خدایا
 ز دستش تا به کی گویم خدا دل
درون سینه آهی هم ندارد
ستمکش دل،پریشان دل،گدا دل
به تاری گردنش را بسته زلفت
 فقیروعاجزوبی دست وپا دل
 بشد خاک و ز کویت بر نخیزد
زهی ثابت قدم دل با وفا دل...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد