یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

دنبال خدا

کودکی بودم و دنبال خدا 

 در بیابان در دشت 

 در دل جنگل سبز 

 همه جا می گشتم  

.

کودکی بودم و دنبال خدا 

 در بیابان در دشت 

 در دل جنگل سبز 

 همه جا می گشتم 

 کلبه ای در گذرم بود پر از نور 

 که خورشید دگرگونه بر آن می تابید 

 پیرمردی دیدم که پس از خوردن یک جام شراب

 به خدا گفت : سپاس

 آری احساس من این بود

 خدا آنجا بود 

 من خدا را دیدم 

 من شنیدم که خدا گفت : بنوش

 گوارای وجود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد