یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

گُل من

دو سه ماهیست که بدجور دلم چشم به راهت دارد

چه کند این دل بیچاره ٬ که عادت به نگاهت دارد

نکند باز غروری ـ که نداری٬  گُل من !  گُل بکند

دل عقرب زده ام٬ چشم به اعجاز گیاهت دارد 


دو سه ماهیست که بدجور دلم چشم به راهت دارد

چه کند این دل بیچاره ٬ که عادت به نگاهت دارد

نکند باز غروری ـ که نداری٬  گُل من !  گُل بکند

دل عقرب زده ام٬ چشم به اعجاز گیاهت دارد

رمضان است ودلم لک زده تا  کَی رسی از راه ٬ عزیز !

عید من  بسته به باز آمدن چهره ی ماهت دارد

بعدِ تو لایه ای از غم ٬ به دل آینه ام جا خوش کرد

حال این آینه٬ چشمی به تو و پاکیِ ‌ « آهت » دارد

در خور شأن  تو یکدندگی و  سنگدلی٬ نیست گُلم !

لحظه ای خوب بیاندیش ٬  گناه است ٬ کراهت دارد

نه سلامی ٬ نه علیکی !‌‌‌ اقلاً  بدرقه ی راهش کن

این مسافر که نیازی به  « خدا پشت و پناهت »  دارد

تو همان ابری و من تشنه ترین دانه‌ ی پا بسته‌ی خاک

رویشم بسته به بارندگی گاه به گاهت دارد 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد