دو سه ماهیست که بدجور دلم چشم به راهت دارد
چه کند این دل
بیچاره ٬ که عادت به نگاهت دارد
نکند باز غروری ـ که نداری٬ گُل من ! گُل بکند
دل عقرب زده ام٬ چشم به اعجاز گیاهت دارد
.
.
.
دو سه ماهیست که بدجور دلم چشم به راهت دارد
چه کند این دل
بیچاره ٬ که عادت به نگاهت دارد
نکند باز غروری ـ که نداری٬ گُل من ! گُل بکند
دل عقرب زده ام٬ چشم
به اعجاز گیاهت دارد
رمضان است ودلم لک زده تا کَی رسی از راه ٬ عزیز !
عید من بسته به باز
آمدن چهره ی ماهت دارد
بعدِ تو لایه ای از غم ٬ به دل آینه ام جا خوش کرد
حال این آینه٬ چشمی
به تو و پاکیِ « آهت » دارد
در خور شأن تو یکدندگی و سنگدلی٬ نیست گُلم !
لحظه ای خوب بیاندیش
٬ گناه است ٬ کراهت دارد
نه سلامی ٬ نه علیکی ! اقلاً بدرقه ی راهش کن
این مسافر که نیازی
به « خدا پشت و پناهت » دارد
تو همان ابری و من تشنه ترین دانه ی پا بستهی خاک
رویشم بسته به بارندگی گاه به گاهت دارد