آرامش دریای من، چندیست بر هم خورده است امواج گیسوی کسی ، آسایشم را برده
است اوضاع بر وفق مرادم بود تا یکسال
پیش زان پس خیالی چون خوره ، روح و تنم
را خورده است
آرامش دریای من، چندیست بر هم خورده است امواج گیسوی کسی ، آسایشم را برده
است اوضاع بر وفق مرادم بود تا یکسال
پیش زان پس خیالی چون خوره ، روح و تنم
را خورده است آتشفشان عشق ، از کوه دلم فواره
زد حالا به جا از من، تنی دمسرد و دل
آزرده است یک اتفاق ساده بود، چیزی شبیه
زلزله آوار شد لیلائی و . . . دیدند قیسی
مرده است چون باد، جارو کرد و برد آسودگیهای
مرا آشفتگیست ، این ارمغانی را که عشق
آورده است حالا پس از عمری شکستن در خود و
پرپر شدن با آنکه چون گل، خاطرم تب کرده و
پژمرده است اما خیالی نیست، چون آمد نیامد
دارد عشق این بار هم سهم من از آن زخمهای
گرده است ای باد! در گوشش بگو: بعد از تو ای
عذراترین این وامق وامانده، دیگر دل به کس
نسپرده است