یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

شیر یا خط!

نمی دانم با این کلمات چه کنم؟ تنها راه زندگی کردنم کلمه است و تنها مایه ی رنجم نیز کلمه است. کلمه خدا است و مسیح است و گاه این سخن اندره ژید را...

نمی دانم با این کلمات چه کنم؟ تنها راه زندگی کردنم کلمه است و تنها مایه ی رنجم نیز کلمه است. کلمه خدا است و مسیح است و گاه این سخن اندره ژید را به درستی احساس می کنم که فریاد می زند: "آه! کلمات! شما به گردن من حق حیات دارید"!برخی کلمات برای من چنین اند،زنده بودنم مرهون آنها است.هم زندگی ام میبخشند و هم بهانه ی زندگی کردن من اند اما گاه احساس میکنم چه کوزه های شکسته و کوچک و آلوده و زشتی اند و من در دلم دریا است:موج میزند و میغرد و عصیان میکند و طوفان خشم و بیتابی خویش را بر ساحل وجودم میزند و سخره ها را در هم میشکند و ویران میکند و من تشنه ام و از تشنگی میسوزم و کویر عطشناک می گدازم و جز این کوره های ترکدار حقیر و زشت در دستم نیست،موجودات گنگ و مستعمل و عاجز،کور و کودن و بی احساس، فقط بدرد"مکالمه" میخورند،پادوهای جلف و کثیف و دلال صفتی که میان حفره ابله و زشت دهان ها و پیچ و خم لجن گرفته و سیاه گوش ها در امد و شدند،میاورند و میبرند،چه ها می آورند و چه ها میبرند؟همه چیز و هیچ چیز!آشغال جمع کن اند.حمال کالاهای ارزان قیمت و نفرت بار سه بازار مکاره:شکم و زیر شکم و اگر از این دو فارغ شدند – که هیچ گاه فارغ نمی شوند – هارت و پورت های صد تا یک غاز! خود خواهی و در گشاد ترین سطحش: ناسیونالیسم،وراجی های چرت و پرت:فلسفه و آه و اوه های چندش آور:ادبیات! تازه این ها عالی ترین مرحله ای است که در آن کلمات گرانبها و زیبا و عمیق را به کار میبرند: خویشاوندی یعنی رابطه ی دو فردی که از یک تخمه منشعب شده اند؛(ملت یعنی چه؟)، یعنی مجموعه ی افرادی که در زاییدن مشترک اند! خدا یعنی لکه ی نوری در آسمان، یک سلطان مستبد خودخواه که همه اش مواظب است ببیند کی از او تعریف میکند،کی حواسش اصلا به او نیست و کی میانه ی خوبی با او ندارد! ماتریالیسم یعنی هرچه هست همین  است که میبینی، دیالکتیک یعنی یک انبر سه شاخه ای که تمام اسرار کائنات و همه ی حقایق عالم و آدم را می توانی با آن بگیری و بشناسی! اصالت اقتصاد یعنی همه باید مثل همان حاجی نزول خور یا کارخانه دار پول پرست باشند،سوسیالیسم یعنی مصرف پرستی نباید در انحصار یک طبقه باشد، مادیت یعنی عیاشی در این دنیا،مذهب یعنی عیاشی در آن دنیا!تمدن یعنی زندگی پیچیده، فرهنگ یعنی اساطیر الاولین و خرافات و فلکلور و سنت های جاهل و آثار کهنه و پوسیده ،عشق یعنی زمانی که شاش طرفین کف می کند،روشنفکر یعنی کسی که همیشه اخبار های خارجی نشخوار می کند، انقلابی یعنی کسی که وقتی با رفقا حرف می زند هیچ ملاحظه نمی کند و معنی ترس و محافظه کاری و اعتدال را نمی فهمد و کسی را هم قبول ندارد، آیت الله یعنی کسی که یواش یواش راه می رود و ریش دارد، بی حال است و با مسائل زندگی بیگانه است و اهل دنیا نیست و بابت نماز های خودش که می خواند از دیگران پول می گیرد.عالم دینی کسی است که اُشتُرتُنَّ را در همه ی چهارده صیغه  اش صرف می کند و هم می داند که اگر کسی با لنگ غصبی غسل جنابت کرد ایا غسلش درست است یا باطل؟ یا در چه صورتی از صد ها صدور مختلفه،دخول شرعی تحقق پیدا کرده است؟زن مومن یعنی کسی که بند می اندازد و حنا می بندد و توی خانه غیبت می کند و تهمت می زند و جادو جنبل می کند و خودش را در صد خروار کهنه و لته قنداق می کند و از خروس و ماهی نر حوض خانه شان را میگیرد و زن متجدد یعنی همان ملا باجی فوق الذکر که سرمایه داری غربی مصرف کننده ی :دائم الخرید: خودش ساخته و به "اصالت اسافل" معتقدش کرده است تا " مصرف لوازم آرایش فرنگی و شماره ی موسسات زیبایی"! را در مدت ده سال( از 36 تا 1346) در تهران پانصد برابر کند! و فروش کالاهای دیگر سرمایه داری و صنعت غرب را از لباس و اثاث خانه و مصالح ساختمانی و مواد خوراکی و آشامیدنی و غیره بر همین قیاس کن! و این است که به قول خودم در کنفرانس"تجدد و تمدن": در حالی که ما به سر و وضعمان مینگریم و خوشحالیم که متمدن شده ایم،این سرمایه داری غربی است که در دل میخندد که: مصرف کننده ی تازه پیدا کرده ام!

به هر حال این است کهنه و نومان، دین و دنیامان، تمدن و تجددمان،روشنفکر و غیر روشنفکرمان و زن و مردمان! که وقتی سطح بینش و احساس یک جامعه ی پایین است دیگر بحث از این که این مذهبی است و ان ضد مذهبی، این ها روشنفکر و ان ها تاریک فکر، این گروه متجددند و آن گروه متقدم، این روحانی است و ان استاد، فلانی اگزیستانسیالیست است و دیگری مارکسیست و ان دیگری مسلمان زیاد فرق نمی کند، همه سر و ته یک کرباس اند، دین و دنیا دو رویه ی یک سکه ی قلب اند و بحث از این که شیر است یا خط اتلاف وقت است.

بر گرفته از دست نوشته های

(معلم شهید، دکتر علی شریعتی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد