آورده اند: روزی بهلول در حمام مشغول استحمام بود که ناگاه
هارون الرشید خلیفه مقتدر عباسی و جمعی از یارانش وارد حمام شدند و چشم
هارون الرشید به بهلول افتاد!
هارون از بهلول پرسید:
«اگر بخواهی من را بخری به چه قیمتی می ارزم»؟!
بهلول گفت:
«پنجاه دینار»!
هارون الرشید برآشفت و گفت:
«ای نادان، پنجاه دینار که فقط لُنگ من می ارزد»!
بهلول بالبداهه در جوابش گفت:
«حضرت خلیفه، من هم با لُنگتان حساب کردم»!!!