یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

حکیم ناصر خسرو

یکی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران که دشمن این رذایل اخلاقی بوده، حکیم ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى مروزى، شاعر، فیلسوف و جهانگرد ایرانی ...

یکی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران که دشمن این رذایل اخلاقی بوده، حکیم ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى مروزى، شاعر، فیلسوف و جهانگرد ایرانی بوده است. (۳۹۴ -۶۸۱ هجری قمری/ (1004 - 1088 م)). 

 وی متخلص و ملقب به «حجت» بود. از آن رو که شعرهایش حاوی پند، اندرز و مطالب حکمت آمیز بود موصوف به «حکیم»، «حکیم ناصر» یا «سیدالحکماء» شده است. 

 ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌ است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌ است.


 شخصیت ناصرخسرو

 ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. 

 او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده‌است و مناعت طبع، بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است.


 ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن تواناست، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سحر حلال است. 

 او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده‌ است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. 

 ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد، و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادار می‌کند که ناصر به یک شخص خودستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.


 ناصرخسرو از بزرگانی بوده که هر گز مداحی قدرت و ثروت را نکرده و در برابر بی عدالتی ها قاطعانه فرا یاد آورده است! است!

 ابیات زیر در مدح آزادگی و پرهیز از گرایش به این اوصاف رذیله است!


 نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

 برون کن ز سر باد خیره سری را


 بری دان از افعال چرخ برین را

 نشاید ز دانش نکوهش بری را


 همی تا کند پیشه عادت همی کن

 جهان مر جفا را تو مر صابری را


 چو تو خود کنی اختر خویش را بد

 مدار از فلک چشم نیک اختری را


 اگر شاعری را تو پیشه گرفتی

 یکی نیز بگرفت خنیاگری را


 تو درمانی آن جا که مطرب نشیند

 سزد گر ببری زبان جری را


 صفت چند گویی ز شمشاد و لاله

 رخ چون مه و زلفک عنبری را


 به علم و به گوهر کنی مدحت آن را

 که مایه است مر جهل و بدگوهری را


 به نظم اندر آری دروغ و طمع را

 دروغ است سرمایه مرکافری را


 پسندست با زهد عمار و بوذر

 کند مدح محمود مر عنصری را


 من آنم که در پای خوکان نریزم

 مر این قیمتی در لفظ دری را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد