یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

نان پاره ز من بستان

نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما، آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز

وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

.

.

.

نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما، آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

آن را که منم منصب، معزول کجا گردد؟
آن خاره که شد گوهر، او خاره نخواهد شد

آن قبله مشتاقان، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان، سی پاره نخواهد شد

از اشک شود ساقی، این دیده من، لیکن
بی نرگس مخمورش، خَمّاره نخواهد شد

بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد، اِستاره نخواهد شد

خاموش کن و چندین، غمخواره مشو، آخر
آن نفس، که شد عاشق، اَمّاره نخواهد شد


(مولانا جلال الدین محمد بلخی غزل 610 )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد