به نام نامی صدق و راستی!
کاو که کمالش دهد هر کاستی !
به جهان عدم هست شدست و هست نیست!
به راستی شهشنه راستگویان کیست؟
.
.
.
به نام نامی صدق و راستی!
کاو که کمالش دهد هر کاستی !
به جهان عدم هست شدست و هست نیست!
به راستی شهشنه راستگویان کیست؟
دین و دنیا همه فدای تار موی مال و مِنال!
گرت چشم گشودی دیدی هیچ نداری مَنال!
همه ترس از نبود لذت چه ترس؟
همه ترس از درد بی علت چه ترس؟
چه فریاد زدن از سر ظلم و فجاعت!
چه بر داد زدن مهر از سر حلم و سعایت!
همه جان و سرش ز بهر دین بر باد داد!
همه جان و سر است،دین بر باد داد!
عمری بگردید و برفت عمر از پی روزگار!
عمر برفت و دستها خالی و دل بی قرار!
روزی امید ثمر از سر دین خواهی بود!
درد اگر بود به دینش سبک و آهی بود!
دنیا همه استاد و شاگرد دین است!
دروغ همه مراد و صداقت مرشد،این است!
جانم آنی نیاسود ز سوز دبنگ و دروغ!
ای جهان بیاسایم به صفای صداقت با نور و فروغ!
گر چه روزگار به شب می ماند!
روز است به واقع،ماه پشت ابر نمی ماند!
دست دلم گرم به دستان است!
آری این هم روزیست و آن داستان است!
داستان من جاودانه است اگر منم!
به صحرای جهل و دروغ،آتشی بر خرمنم!
می سوزم و سوزانم کذب و دروغ را!
بر هم می زنم مامن بسته به حزب دروغ را!
صداقت حریم و حرمت دارد جانا!
عشق حریم و غربت دارد جانا!
اگر بلایی ز دروغ بر ما نازل گشت!
اگر بلایی ز جهل بی فروغ بر ما نازل گشت!
عقل و دلیل فراموش و مجرم عاقل گشت!
عاقل مظلوم و ظالم والا و قابل گشت!
با اینهمه نام دیر خویش می برم به افتخار!
ایرانیم و ایرانیان دارند به صفا و راستی عمری پر بار!
الا ای ایرانی آزاد باش و راست گوی!
نه آنچه هوی بر درونت خواست گوی!
آنچنان باش که قرنها بوده ای!
تا ببینم تاریکی کذب از جهان زدوده ای!
یا حق
یار بی یار