یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

لاف کمال


زهی خیال باطل

زین امید بیهوده چه حاصل

نبود مهری و رافتی به جمله کامل

کو ایثار و گذشت و خود نا پسندی

.

.

.


 

 زهی خیال باطل

زین امید بیهوده چه حاصل

نبود مهری و رافتی به جمله کامل

کو ایثار و گذشت و خود نا پسندی

نتاختن به رخش پندار و هیچ سمندی

ای صاحب سلامت 

مشتاق یک کلامت

گو رو زین بند و اسیری

الحق نشاید به بند شیری

شیر ما شیر ژیان بر بندگیست

در بندیش مایه ی شرمندگیست

جانا بودنت آرزویم گشته و هیچ

جانا از برای هیچ بر خود مپیچ

روزی آید و نباشیم به میان

آن روز چه محاسبه گردد سود و زیان

حق حق است و ماهیتش همان

همی گویم خویشتن را بر همان بمان

می مانم و می مانی و می مانند

همانان که خود را بر مسند حق می دانند

حق که گویی لغتی جادوییست

وه که گهگاه مایه ی بی آبروییست

حق و نا حق به نای یک نی بندند

درِ ناحقی خدایا به جهان کی بندند

سخن کوتاه کنم به لاف حق زنی

بی عقلیست لاف کمال مطلق زنی


یار بی یار


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد