بگذار که در شاخه ی این صبح دل آویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال
پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم
.
.
.
بگذار که در شاخه ی این صبح دل آویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال
پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم
**********
خورشید از آن دور از آن قله پر برف
آغوش کند باز همه مهر همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالیست که چون من
از لانه برون آمد و دارد سر پرواز
*********
پرواز بدانجا که نشاط است و امید است
پرواز بدانجا که سرود است و سرور است
آنجا که سرا پای تو در روشنی صبح
رویای شرابیست که در جام بلور است
*********
آنجا که سحر گونه ی گلگون تو در خواب
از بوسه ی خورشید چو بر گرفت گل،ناز است
آنجا که من از هر روزن اختر شبگرد
چشمم به تماشای تمنای تو باز است