یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

اشک داغ


 اشکها می غلتند داغ داغ ز گونه ام!

چه حال است مرا،چرا اینگونه ام!

چهل شب و روز به تلخی گذارده است!

.

.

.

  اشکها می غلتند داغ داغ ز گونه ام!

چه حال است مرا،چرا اینگونه ام!

چهل شب و روز به تلخی گذارده است!

به انتظار فرج است ماه روی ماه گونه ام!

مولای من سردار بی سر را ببین!

آسمان بر زمین شد، گویی چنین واژگونه ام!

لابه بر مظلومش کنم جان و دلم بر می کنم!

آقای من از شرم رویت همی سر نگونه ام!

آتش عشق است بر دلم فتاده است!

نگویید بی یار این چون است و چگونه است!

یار بی یار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد