یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

نقطه ی پایان

هزار کار نکرده،هزار کاش و اگر!

هزار بار نبرده،هزار حرف نگفته!

هزار بار همیشه،هزار بار هنوز!

هزار بار نبرده،هزار راه نرفته!

مگر تو نقطه ی پایان...

بر این هزار ناتمام بگذاری!

مگر تو ای دم آخر...

در این میانه تو سنگ تمام بگذاری!

قیصر امین پور

کجایید ای شهیدان خدایی

 


کجایید ای شهیدان خدایی 
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق 
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
.
.
.


ادامه مطلب ...

ببار ای باران ببار!

 ببار ای ابر بهار! 

با دلم به هوای زلف یار! 

داد و بیداد از این روزگار!

.

.

.


ادامه مطلب ...

داغ دل!

 

لب تو داغی نهاد بر دل بریان من

زلف تو در هم شکست توبه و پیمان من! 

شد دل بیچاره خون چاره ی دل هم تو ساز

زان که تو دانی که چیست بر دل بریان من! 

.

.

.


ادامه مطلب ...

خوشه اشک


نیمه شب بود و غمی تازه نفس!  

ره خوابم زد و ماندم بیدار!  

ریخت از پرتو لرزنده شمع!  

.

.

.

 

ادامه مطلب ...

خون دیده

 ز دو دیده خون فشانم،زغمت خون فشانم

چه کنم که هست این ها،گل باغ آشنایی

همه شب نهاده ام سر،چو سگان بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه ای گدایی

.

.

.


ادامه مطلب ...

درد جدایی

چو نی ناله دارم ز درد جدایی

فغان از جدایی فغان از جدایی

قفس به بود بلبلی را که نالد

شب و روز در آشیان از جدایی

.

.

.

 

ادامه مطلب ...

سیلی

دستهای چرک

دستهای تیره و تباه

دستهای سیلی و ستم...

دستهای مثل شب سیاه
.
.
.


آن طرف گرفته روی ماه !
سهیل محمودی






فروغ چشمان سبزت

امان از فروغ چشمان سبزت


چه معصومانه غریبی 


ای جان!

رندان مست

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر

وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می‌کنند

.

.

.

 

ادامه مطلب ...

از علی آموز اخلاص عمل

از علی آموز اخلاص عمل----شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت----زود شمشیری بر آورد و شتافت
.
.
.

 
ادامه مطلب ...

خانه ی سودا

شد زغمت خانه ی سودا دلم
درطلبت رفت به هر جا دلم

درطلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم

.
.
.
 
ادامه مطلب ...

فاش گویه


فاش می‌گویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرحِ فراق
که در این دامگهِ حادثه چون افتادم


.
.
.
ادامه مطلب ...

دوش کجا بوده‌ا‌ی؟

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ا‌ی؟ نی غلطم در دل ما بوده‌ای
دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام ای که تو سلطان وفا بوده‌ای
آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام! آه که تو دوش که را بوده‌ای!
رشک برم کاش قبا بودمی چون‌که در آغوش قبا بوده‌ای
زَهرِه ندارم که بگویم ترا :«بی من بیچاره کجا بوده‌ای؟»
یار سبک روح! به وقت گریز تیزتر از باد صبا بوده‌ای
بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد باش که تو بنده بلا بوده‌ای
رنگ رخ خوب تو آخِر گُواست در حرم لطف خدا بوده‌ای!
رنگ تو داری، که زِ رَنگ جهان پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای
آینه‌ای! رنگ تو عکس کسیست تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

سرگشته

منم سرگشته ى حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست

.
.
.
 
ادامه مطلب ...

یاد تو

 تنیده یاد تو در تار و پودم

بود لبریز از عشقت وجودم

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

.

.

.

ادامه مطلب ...

نازنین یارا

 ای هوای دیدنت سوز آه من

گوشه ی ابروی تو قبله گاه من

کشته ی این حسرتم کز چه رو ای گل

.

.

.

ادامه مطلب ...

بی تو

 آه ای صبا چون تو مدهوشم من

خود فراموشم من

خانه بردوشم من خانه بر دوش

من در پی اش کو به کو افتادم

.

.

.

ادامه مطلب ...

مذهب عاشق

در مذهب عاشق اثر کینه حرام است حرام

در کیش صفا لکه به آینه حرام است حرام

.

.

.


ادامه مطلب ...

سوز دل

مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب 
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب

هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب

.
.
.
 
ادامه مطلب ...

حرف های ماهنوز ناتمام ...

حرف های ماهنوز ناتمام ...

تانگاه می کنی :

وقت رفتن است

بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش ازان که باخبرشوی

لحظه عزیمت توناگزیرمی شود

ای ...

ای دریغ وحسرت همیشگی!

ناگهان

چقدرزود

دیرمی شود!

قیصر امین پور

ای ساربان آهسته ران

 
ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
.
.
 . 
ادامه مطلب ...

باران ای امید

 ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده، بید وحشی باران
یا نه، دریایی است گویی واژگونه بر فراز شهر
.

.

.

ادامه مطلب ...

آشفته حال

این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی

ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم, از تو دارم

این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی

.

.

.

   ادامه مطلب ...

دل شیدا

تو دوری از برم دل در برم نیست

خدا خدا هوای دیگری اندر سرم نیست

به جان دلبرم کز هر دو عالم

خدای من تمنای دگر جز دلبرم نیست

.

.

.

ادامه مطلب ...

شیوه‌ی نوشین لبان

شیوه‌ی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است 
چون به لعل‌ش می‌رسی، خدا خدا
جان بده و دم مزن عزیز من
.

.

.

ادامه مطلب ...

چشم ها بیدار نیست!

گوش کن


خاموش ها گویاترند


از در و دیوار می بارد سخن


تا کجا دریابد آن را جان من!


در خموشی های من فریادهاست


آن که دریابد چه می گویم کجاست؟


آشنایی با زبان بی زبانان چو ما دشوار نیست


چشم و گوشی هست مردم را دریغ


گوش ها هشیار نه


چشم ها بیدار نیست!

فریدون مشیری

خیال روی تو


خیال روی تو در هر طریق همره ماست

 

نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست


به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

 

جمال چهره تو حجت موجه ماست

.

.

.

ادامه مطلب ...

خیالت دلبرا! نازنین یارا!

خیالت دلبرا! نازنین یارا!
چراغان می کند خانه ی ما را

شبانگاهان که بی تابم برای تو
خوشم با گریه کردن در هوای تو
.
.
.
ادامه مطلب ...

نه رواقی، نه گنبدی

نه رواقی، نه گنبدی، حتی

سنگ قبری سرمزار تو نیست!

غیر مُشتی کبوتر خسته

خادمی، زائری، کنار تو نیست
.
.
.



 
ادامه مطلب ...

یاد ایام

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم  

 در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار  

 پای آن سرو روان اشک روانی داشتم 


یاد یار گرامی...

ادامه مطلب ...

نازنده بالا

تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی
.
.
.
ادامه مطلب ...

غم عشق

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟   

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت  

 آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 


ادامه مطلب ...

روز مرگم

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
...مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

ادامه مطلب ...

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

 تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست 

 سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

 که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

.

.

.


ادامه مطلب ...

اشک و غم

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

.

.

.

ادامه مطلب ...

خلوت یار

خوش است خلوت، اگر یارْ یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد!
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه‌گاه بر او دست اَهرمن باشد
.
.
.
ادامه مطلب ...

شور عشق


عشق شوری در نـهـاد ما نهـاد                جــان مـا در بـوتـه سودا نهـاد


گـفت‌وگویی در نـهـاد مـا فـکـنـد               جستجـویی  در درون مــا نهـاد



.

.

.

ادامه مطلب ...

شد خزان

 شد خزان گلشن آشنایی

بازم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو

.

.

.

ادامه مطلب ...

ای عشق

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

آن بانــــــگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست 

ادامه مطلب ...

یاد باد

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد  
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد 
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر  
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد  

 


ادامه مطلب ...

این نیم شبان کیست

این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده

پیغامبر عشق است ز محراب رسیده

از حضرت شاهنشه بی‌خواب رسیده 

آورده یکی مشعله آتش زده در خواب

.
.
.
ادامه مطلب ...

جنگل همیشه جنگل خواهد ماند

  طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل
افتاد
و هر چه را که کاشته بودیم

طوفان به باد داد

.

.

.


ادامه مطلب ...

هوای کوی تو از سر نمی‌رود

                              خوش است خلوت، اگر یارْ یار من باشد

 

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد!


من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم


که گاه‌گاه بر او دست اَهرمن باشد

.

.

.

ادامه مطلب ...

سر اومد زمستون

سر اومد زمستون

شکفته بهارون

گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون

کوه‌ها لاله‌زارن
لاله‌ها بیدارن
.
.
.

 

 
ادامه مطلب ...

ای که به صبرم خواندی،باش و حالم ببین!

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم


صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم

فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

.

.

.


ای یار همیشه،این ظفر بر تو فرخنده بادا

بادا که بدانیم این فرخنده فال از یمن وجود توست!


 

ادامه مطلب ...

ایران

تصنیف همایون شجریان با عنوان ایران:


لینک دانلود:

http://www.mediafire.com/download/2wprpdgh64pb63m/Iran.mp3

نفس واحده



 جان گرگان و سگان هر یک جداست

متحد جان های شیران خداست!

مؤمنان معدود لیک ایمان یکی
جسمشان معدود لیکن جان یکی
.
.
.

  ادامه مطلب ...

عذاب تنهایی

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد

گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را

مردی که ز عصر خود فراتر باشد
 شفیعی کدکنی

بزن باران

بزن باران بهاران فصل خون است

بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران که به چشمان یاران

جهان تاریک و دریا واژگون است
.
.
.
ادامه مطلب ...