یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

یاری اندر کس نمی‌بینم

یاری اندر کس نمی‌بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد


ادامه مطلب ...

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست        بگشای لب که قند فراوانم آرزوست


ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر               کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

.

.

.


ادامه مطلب ...

الهی

                                         الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات

الهی به آنانکه در تو گُمند
نهان از د ل و دیده مردمند
ادامه مطلب ...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله

در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد

.

.

.


ادامه مطلب ...

اشک لبخند

می تراود مهتاب

 می درخشد شب تاب

 نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

 غم این خفته ی چند

.

.

.

ادامه مطلب ...

قافله ی سبز

ما حلقه به گوش بت عیار نبودیم 
آغوش به آبادی این ملک گشودیم 
صدسال اگر رنج کشیدیم، چشیدیم
ما نیمه رفیق ره عشاق نبودیم 
.
.
.
ادامه مطلب ...

ایران نامه

ندانی که ایران نشست   منست


جهان سر به سر  زیر  دست ِ منست


هنر   نزد  ایرانیان  است و  بـــس


ندادند   شـیر    ژیان     را    بکــس

.

.

.

ادامه مطلب ...

اگه با منی کو جنبش ؟

اگه با منی کو جنبش ؟


اگه عاشقی کو شورش ؟


تو به اندوه دل ما

.

.

.


لینک دانلود ترانه با صدای حبیب:

http://s1.picofile.com/file/5817628810/Habib_Jonbesh.mp3.html

ادامه مطلب ...

زندگی «گل» به توان ابدیت

من صدای پر بلدرچین را، می شناسم،
رنگ های شکم هوبره را،

اثر پای بز کوهی را.

.

.

.


ادامه مطلب ...

زمستان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد

پاسخ گفتن و دیدار یاران را

.

.

.


ادامه مطلب ...

نان پاره ز من بستان

نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما، آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز

وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

.

.

.

ادامه مطلب ...

مسافر


 دم غروب میان حضور خسته اشیا
 نگاه منتظری حجم وقت را می دید
و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود
.
.
.

ادامه مطلب ...

درد بی عشقی

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
.
.
.

ادامه مطلب ...

خود سوختگان

داد درویشــــی از ســـــر تمهیــــــد            سـر قلیـــان خـویـش را به مــریــــد


گفت که از دوزخ ای نکــــو کــــــردار            قـــدری آتـــش بـــه روی آن بگــــذار

.

.

.

ادامه مطلب ...

محتسب و مست

محتسب مستــی بـــه ره دیــــد و گـریبـــــانش گــــرفت    

     مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

 

گفت مستــی زان سبب افتـــــان و خیـــــزان مــی روی     

     گفت جـــــــرم راه رفتـــــــن نیست ره همــــــوار نیست

.

.

.

ادامه مطلب ...

بهشت!

 

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت

      

    هر کجا وقت خـوش افتـاد همانجاست بهشت

 

دورخ از تیـــــــــرگی بخت درون تـــــــــــــو بــود   


         گر درون تیــره نباشد همه دنیــــاست بهشت


صائب تبریزی

این می چه حرامیست

این می چه حرامیست که عالم همه زان می جوشند


یک دسته به نابودی نامش کوشند


آنانکه برعاشقان حرامش کردند


خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند

خیام

سکوتم غرش غم هاست

میان هجمه غمها ، خیالت را سپر کردم

دمی با بغض تنهایی ، به چشمانت سفر کردم

به روی شاخه پیچک ، نوشتم بودنت جاریست

تمام بی تو بودن را ز افکارم به در کردم
.
.
.

ادامه مطلب ...

دلارامم نیست

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

.

.

.

ادامه مطلب ...

حیرت آور نیست؟

حیرت آور نیست آیا این حیات
هیچ جز اسرار در اسرار نیست؟

دهشت آور نیست آیا این سپهر

ذره ای بیرون از این پرگار نیست؟

.

.

.

ادامه مطلب ...

پریشانم


چه می‌خوا
هی‌ تو از جانم؟! 

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

خداوندا!

.

.

.


ادامه مطلب ...

شهر خاموش من

شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟

 شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟

 می‌خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان

 نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟

ادامه مطلب ...

پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من

پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من 

 سیه زنجیر گیسو بـــاز کن دیوانـــــــــه اش با من 

 که می گویـد که می, نتوا ن زدن بی جـام وپیمانه ؟

 شراب از لــــعل گلگونت بده پیمـــــــانه اش با من

.

.

.

ادامه مطلب ...

حج می رویم!

دلخوش از آنیم که حج میرویم

 غافل از آنیم که کج میرویم

 کعبه به دیدار خدا میرویم

 او که همینجاست کجا میرویم ؟!!!!

.

.

.


ادامه مطلب ...

برد دزدی را سوی قاضی عسس

برد دزدی را سوی قاضی عسس           خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟        دزد گفت: از مردم آزاری چه سود
.
.
.

ادامه مطلب ...

هر چه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من

هر چه کنی بکن، مکن

 ترک من ای نگار من

 هر چه بری ببر، مـبر 

.

.

.



ادامه مطلب ...

حسن تو

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
 که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت
 بلای غمزه نامهربان خون خوارت
 چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
 سعدی

بگو بگو

بگو بگو
که چه کارت کنم بگو
که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را...


دانلود: http://s1.picofile.com/file/6243274644/begoo_begoo_www_Ganja2Music_Com_.mp3.html

ادامه مطلب ...

کاش روحم به پدر می‌‌پیوست

به سر خاک پدر، دخترکی

 صورت و سینه به ناخن می‌‌خست

 که نه پیوند و نه مادر دارم

 کاش روحم به پدر می‌‌پیوست

.

.

.


ادامه مطلب ...

هست شب

هست شب یک شبِ دم کرده و خاک! 

 رنگِ رخ باخته است.

 باد، نو باوه ی ابر، از بر کوه!.

.

.

.

ادامه مطلب ...

مام میهن


به عشق مام میهن، شعر خواندم
                                           
سخن از پاکی این عشق راندم

صدای کف زدنها را شنیدم
                                           
حضور عشق را هر لحظه، دیدم
.
.
.

ادامه مطلب ...

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست

نظاره تو بر همه جان‌ها مبارکست

یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن

دانسته‌ای که سایه عنقا مبارکست

.

.

.


ادامه مطلب ...

این روزها

این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند

.

.

.

ادامه مطلب ...

مرا عهدیست با جانان

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم   

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم 

صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم   

فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
.
.
.
 

ادامه مطلب ...

خوشه اشک

نیمه شب بود و غمی تازه نفس!  

ره خوابم زد و ماندم بیدار!  

ریخت از پرتو لرزنده شمع!  

سایه دسته گلی بر دیوار! 

 همه گل بود ولی روح نداشت! 

 سایه ای مضطرب و لرزان بود! 

.

.

.

ادامه مطلب ...

عشق و وفا بود سرشتم!

سفرکنم،تنها روم! 

تنها ره صحرا روم! 

شوم نهان از دیده ها! 

تا شاید از دلها روم! 

من مرغ پر شکسته ام!  

.

ادامه مطلب ...

الهی بمیرم!

الهی بمیرم! 

که دیگر بدانی کجایم! 

بدانی ز عالم جدایم! 

الهی بمیرم! 

نخندد به چشمت نگاهی! 

.

ادامه مطلب ...

می خواهم ...

من از هستی نمی خواهم بجز پیش تو مردن را 

   نمی خواهم خوراکی جز غم عشق تو خوردن را 

  

             تو را می خواهم آنگونه که گویی جسم روحش را

                         جدایی ناپذیر و تنگ یکدیگر  فشردن را  

ادامه مطلب ...

وطن٬ وطن!

وطن٬ وطن!
نظر فکن به من که من
به هر کجا٬ غریب‌وار٬
که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام،
همیشه با تو بوده‌ام 

.

ادامه مطلب ...

دختر و بهار!

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت! 

ای دختر بهار حسد می برم به تو! 

عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا! 

با هرچه طالبی بخدا می خرم ز تو! 

 

بر شاخ نوجوان درختی شکوه ای! 

با ناز می گشود دو چشمان بسته را! 

می شست کاکلی به لب بام نقره فام! 

آن بالهای نازک زیبای خسته را! 

 

فروغ فرخزاد

گرگ ها همراه و انسانها غریب!

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

.

.

.

ادامه مطلب ...

ای ماه

هنوز دست زمانه مجال اگر دهدم 

                                 دری به عشق گشایم دوباره روی خودم 

 دوباره آمده فصل قشنگ چیدن تو 

                                       که باز از گل نام تو پر شود سبدم 

 

ادامه مطلب ...

لیلی و مجنون!

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست  

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست  

سجــــده ای زد بر لــــب درگـــــاه او  

پـر زلیــــلا شــد دل پـــــــــر آه او   

ادامه مطلب ...

هرگز نخواستم!

هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم 

یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم 

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم 

بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم  

 

ادامه مطلب ...

به تو و عشق تو ایمان دارم !

من اگر روح پریشان دارم  

من اگر غصه هزاران دارم  

گله از بازی دوران دارم  

دل گریان،لب خندان دارم   

ادامه مطلب ...

آفتاب ظهر تیر

ای نگاهت آفتاب ظهر تیر !!

آب شد برف نگاهم ناگزیر !

 
هم شبیه سروی و هم مثل بید  

با تو  ام  بالا بلند سربه زیر !

.

.

.


ادامه مطلب ...

هرکجا هستم باشم

هرکجا هستم باشم آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است  

.

ادامه مطلب ...

گرد کعبه

به گرد کعبه میگردی پریشان

که وی خود را در آنجا کرده پنهان

اگر در کعبه میگردد نمایان

پس بگرد تا بگردیم،بگرد تا بگردیم 

.

ادامه مطلب ...