اشکها می غلتند داغ داغ ز گونه ام!
چه حال است مرا،چرا اینگونه ام!
چهل شب و روز به تلخی گذارده است!
.
.
.
با تـو رفتم ، بیتو باز آمدم از سرکوی او ، دل دیوانه
پنهانکردم ، درخاکسترغم آن همـه آرزو ، دل دیوانه
.
.
.
ادامه مطلب ...
داغ ، داغ است
چه فرقی می کند به اکنون باشد یا هزارانی پیش
همیشه چاق است
.
.
.
ادامه مطلب ...خدایا ببین غرق در اشک و آهم غریقی نشسته به موج نگاهم
ببین در دل شب نشان از تو جویم هوای تو دارم سخن از تو گویم
.
.
.
ادامه مطلب ...
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
.
.
.
امشبی ای گریه امانم بده
فرصت حرفی به زبانم بده
مژده ای از من به کسانم بده
.
.
.
گویند موسم زیارت یار سبحان آمده است!
گشاده در و روی،نظاره گر تجلی ایمان آمده است!
حاجیان ره کعبه که شمارگانتان بیش بود!
.
.
.
ز یاری، یاری، ای یار خسته ام!
بسی عمر سفته و به زانو نشسته ام!
خود شناختمی و قرار داده و عهد!
.
.
.
روزها به گاه شد و گاه بی گاه!
به هر روی و هر کس بسر شد این ماه!
چندی گرسنگی و عطشان و لرز!
.
.
.
عید سعید فطر مبارک!
ادامه مطلب ...موسم وصل تو شد باز دلم هراسان است
فقیر است و بی چیز،کعبه اش خراسان است!
همه عمر در پی تو پوییدست و لیک!
مپندار کاین فراق از برایش آسان است!
.
.
.
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
.
.
.
ادامه مطلب ...
سلام گویم تو را ای یار جانی که قرار از دلم چه بی رحمانه ستانده ای!اگر می دانستی که این تاب چگونه و چه سان و چه میزان از دلم برده ای خود خویشتنت بر من عطا می نمودی و مرا در صحرای وسیع لطف به مستی می خواندی.
در این فصل عاشقی که مرا در بر خویش گرفته...
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
.
.
.
ادامه مطلب ...
والا
پیامدار، محمد!
گفتی
که یک دیار
!
مبعث حضرت رسول اعظم فرخنده باد!
هر گوشه ای از شور آواز من پیدا می شود قصیده تو
نور باور پرواز تا به ناکجا تابیده شد به جان ز دیده تو
طلوع نگاه شروع شراب از مختصات نام توست
.
.
.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
.
.
.
ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
.
.
.
باز دلم عیش و طرب میکند
هیچ ندانم چه سبب میکند؟
از می عشق تو مگر مست شد
.
.
.
ادامه مطلب ...
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست زعالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد
.
.
.
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان
نک ساربان برخاسته قطارها آراسته
.
.
.
شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو راخواهد شست
آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اطاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور
.
.
.
نوروز باستانی و سال نو مبارک
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
گل را مدد رسید زگلزار روی دوست
.
.
.
ادامه مطلب ...
از دل پرخون بلبل کی خبر دارد بهار
هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار
از قماش پیرهن، غافل ز یوسف گشته اند
.
.
.
ادامه مطلب ...
سر اومد زمستون شکفته بهارون
با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته
پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته
.
.
.
بگذار که در شاخه ی این صبح دل آویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال
پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم
.
.
.
اهل همین کوچه ی بن بست کناری!
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی!
تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟
.
.
.
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
.
.
.
ادامه مطلب ...در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
دریغ از یک همدرد بی تعصب!
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
.
.
.
ادامه مطلب ...
ز بهر میلادت شادباش می گویم چه اینکه هستی!
وه که چه زیبا روزیست ، که تو در آن بر دیدگان بنشستی!
در خیالم که آیا در میان زادگان این روز بودست جز تو همراه روز الستی!
.
.
.
سلام بر تو ای هدیه ی بهمنی!
ز چه گویم که تو هماره محرم اسرار منی!
به سختی و سهل به کنارت آیم تا که...