یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
یار بی یار

یار بی یار

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن 
.

ادامه مطلب ...

جبر جغرافیایی

من زیر لب با بغضی که حالا دیگر درشت درشت می بارید خواندم

تو هم بخوان

 

.

.

ادامه مطلب ...

علی

تو از هر در که باز آیی
بدین خوبی و زیبایی  

دری باشد که از رحمت
به روی خلق گشایی
بیا تا گل برافشانیم

.

ادامه مطلب ...

گیس

یک روز به شیدایی بر زلف تو آویزم
خود را چو فرو ریزم،با خاک درآمیزم
وگرنه من همان خاکم که هستم
یک روز سر زلف بلوندت چینم بهره
دل مسکینم اینم، جگرم اینم اینم 

.

ادامه مطلب ...

باد نوبهاری

چونست حال ِ بستان ای باد نوبهاری  

 کز بلبلان بر آمد فریاد بی قراری

 گل نسبتی ندارد  با روی دل فریبت  

تو در میان گل ها چون گل میان خاری 

.

ادامه مطلب ...

نماز شام غریبان

نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم 


دانلود تصنیف با صدای محسن نامجو:


http://s1.picofile.com/file/6243274644/begoo_begoo_www_Ganja2Music_Com_.mp3.html

ادامه مطلب ...

زمستان

سلامت را نمی خواهم پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ دادن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید و نتواند
که ره تاریک و لغزان است 

 http://www.bigfoto.com/themes/nature/winter/snow_road-winter-xs.jpg 

 

 لینک دانلود تصنیف با صدای گرم استاد شجریان: 

http://s1.picofile.com/file/6244666996/04_Avaaz.wma.html

ادامه مطلب ...

عالی جناب! دوستِ من ـ حسن ـ چه شد؟

حاکمی از برخی شهرها بازدید می کرد و هنگام دیدار از محله ما فرمود: شکایت‌هاتان را صادقانه و آشکارا بازگویید و از هیچ کس نترسید، که زمان هراس گذشته است!  

.

ادامه مطلب ...

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

 

بر سر آنم که گر ز دست برآید


دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد


دیو چو بیرون رود فرشته درآید  

 

.

ادامه مطلب ...

می تراود مهتاب

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند 

.

ادامه مطلب ...

تو خود اویی بخود آی

نه سلامم  نه علیکم
نه سپیدم   نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی  

.

ادامه مطلب ...

خدایا!

خدایا! 

یارا! 

ای خوشین یار مهربان! 

مهربانیت بر من به ثبوت رسیده است! 

نمی دانم با رفتارهایی که تلنگر بر نظم جهانیت زده است چه کنم؟ 

.

ادامه مطلب ...

نشد یک لحظه از یادت جدا دل

نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل،آفرین دل،مرحبا دل
ز دستش یک دم آسایش ندارم
 نمی دانم چه باید کرد با دل

.

ادامه مطلب ...

نامه رسان

نامه رسان نامه ی من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

خون به رگ زال زمان شیر شد

برده ی بیچاره ز جان سیر شد 

.

ادامه مطلب ...

رویای تو

 ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

  ای بروی چشم من گسترده خویش

شایدم بخشیده از اندوه بیش 

.

 

ادامه مطلب ...

نامردان!

زمان بس ناجوانمردانه پست است... 

مردها را... 

مردها را... 

مردها را... 

مردها را چه می باید گفت! 

.

ادامه مطلب ...

استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم 

مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم 

گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو 

آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم  

 

.

ادامه مطلب ...

صبر

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از زبان آن که شنید از دهان دوست 

 


دانلود تصنیف با احجرای گرم محسن نامجو:


http://s1.picofile.com/file/6275444664/tarsam_ke_ashk_www_Ganja2Music_Com_.mp3.html

ادامه مطلب ...

بیوگرافی و زندگینامه داریوش بزرگ شاه ایران

 

 

داریوش منتسب به یکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است ، جد داریوش ( ارشام ) که در آن زمان زنده بود ، عنوان پادشاهی داشت و پدر داریوش ( ویشتاسب ) در پارت از حکام بود . کمتر پادشاهی در خوبو جلوس به تخت شاهی مانند...

ادامه مطلب ...

گل بگو ، گل بشنو

 

 

 

  

 

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش بنشینند آرام

گل بگو ، گل بشنو 

.

ادامه مطلب ...

آواز بلند

دل من دیر زمانی است که می پندارد :
“ دوستی ” نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقة  تردِ ظریفی دارد

.

ادامه مطلب ...

اسیر دام تو

چو اسیر دام توام


رام توام ای محرم رازم


منم آن شمعی که زشب


تا به سحر در سوز و گدازم


ای فتنه بکش یا بنوازم

.

.

.

ادامه مطلب ...

امروز کاری کن

اگر سفر نکنی


اگر کتابی نخوانی


اگر به اصوات زندگی گوش ندهی


اگر از خودت قدردانی نکنی

.

.

.


ادامه مطلب ...

وطن! وطن!


وطن! وطن! نظر فکن به من که من
به هر کجا، غریب‌وار که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام
همیشه با تو بوده‌ام همیشه با تو بوده‌ام

.

.

.


ادامه مطلب ...

و من...

و من نیز چون همگانم!

هستم!

می آیم!

می روم!

می آییم و می رویم!

آری!

.

.

.


ادامه مطلب ...

طاقتم ده...

ساغرم شکست ای ساقی رفته‌ام زدست ای ساقی  
درمیان توفان
برموج غم نشسته منم در زورق شـکستـــه منـــم ای نـاخـــدای عــالـم
.
.
.

ادامه مطلب ...

نامه ی دلبر


قاصد آمد دوش از وی، نامه دلبر گرفتم

بهر ایثار رهش،از جان خود دل بر گرفتم

نامه را بوسیدم و بوئیدم وبر سر نهادم

بارها خواندم زسرتا پا و باز از سر گرفتم
.
.
.

ادامه مطلب ...

سبز خیال انگیز

در قیر شب

دیرگاهیست در این تنهایی 

رنگ خاموشی در طرح لب است!  

.

ادامه مطلب ...

امید

نیا باران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست
من از جنس زمینم و خوب می دانم
که گل در عقد زنبور است 

ادامه مطلب ...

جانا به نگاهی

جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن
وای ز چشمه دیدارت، وای زآتش رخسارت، وای زچشم افسونکارت
چسان مدهوشم من 

.

ادامه مطلب ...

روی زیبای تو

لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

.

.

.

ادامه مطلب ...

در تمنای یار

خیال انگیزی و سبزی! 

و چه زیباست آن خیالی که در سبزی تو بر اذهان مستولی گشته!  

.

ادامه مطلب ...

مرا عهدیست با جانان...

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم   

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم 

صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم   

فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم 

.

.

.

ادامه مطلب ...

حکایت

و این حکایت است که جان ما را بر جهان، جام جهان نما می سازد. 

دل بر رجعت ازلی خوش داریم و ممکنات آن را مهیا خواهیم.لیک این تهیه به چه عنوان و ...

ادامه مطلب ...

همه حق و همه شور

پشت به در و روی به دیوار خواهندت! 

سر به سر و روی به اغیار خواهندت! 

چه خوش است همهمه ی همهمه سازان!   

.

ادامه مطلب ...

انسانهای عاری از مسکنت

دل در گرو دوست نگه می باید داشت
ور نه چه اهم است!
یارا تو مرا سیر از جان نگاهت بپذیر! 

.

ادامه مطلب ...

یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟

و حضرت پروردگار فرمود: 

یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟

ای انسان چه چیزی تو رو نسبت به پروردگار کریمت مغرور کرده است؟

ای عاشقان


ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید

آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید

.

.

.

ادامه مطلب ...

امید بر گشودن در دارم!

ای دوست! 

هیچ سلامی نیست که بر پاسخش اندیشه نمایم و سر در گریبان دارم همچو گریبانیان دگر! 

تن لرزان! 

سر ناتوان از برآوردن!  

.

ادامه مطلب ...

سنگ و سنگ تراش

روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه...

ادامه مطلب ...

آه اشکهایم!

آه اشکهایم! 

نمی دانم ایستاده ام یا که در عرض سراپایم! 

و چه می تواند مهم باشد که اینجایم یا آنجایم!

.

.

.

ادامه مطلب ...

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه 

برو انجمن گشت بازارگاه‏

 همى بر خروشید و فریاد خواند 

جهان را سراسر سوى داد خواند  

.

ادامه مطلب ...

گلوگاه آزادی

سالیان بسیار نمی بایست دریافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است
که حضور انسان آبادانی است 

.

ادامه مطلب ...

هرگز از مرگ نهراسیده ام!

 

 

هرگز از مرگ نهراسیده ام!
اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود!
هراس من باری‎‎‏،همه از مردن‏ در سرزمینی ست!
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد!
جستن!
       یافتن!
             و به اختیار برگزیدن!
و از خویشتنِ خویش بارویی پی افکندن!
اگر مرگ را،از این همه ارزشی بیشتر باشد!
حاشا!
      حاشا!
           که هرگز از مرگ هراسیده باشم!  

احمد شاملو